هنوز در عجبم او چگونه راهم داد
کنار خانه خود عاقبت پناهم داد
نشان زائر کویش به سینه من زد
بدین نشانه بسی آبرو و جاهم داد
نشسته باز گناهی عظیم بر دوشم
نوید مغفرت و بخشش گناهم داد
گناه کارتر از من نبود در عالم
چه شد که قسمت دیدار را به ما هم داد
در آن فضا که نبی مکرم اسلام
نفس کشیده به نوعی مجال آهم داد
به جای پای رسول وائمه اطهار
قدم زدم که بگویم پایگاهم داد
به روی روضه رضوان و قبة الخضراء
هزار شکر مرا فرصت نگاهم داد
سپید جامه احرام بر تنم پوشید
فروغ جلوه خود بر دل سیاهم داد
میان کعبه و سعی و وقوف حیرانم
هنوز در عجتم او چگونه راهم داد
شعر از:
حیدر قلی حیدری
زائر کاروان 24011
مدینه منوره